دریافت کد صفحه ورودی
نیاز





































قسمت نبود...

نیاز

  آنگاه که غرور کسي را له مي کني،

 

 آنگاه که کاخ آرزوهاي کسي را ويران مي کني،

آنگاه که شمع اميد کسي را خاموش مي کني،

 آنگاه که بنده اي را ناديده مي انگاري ،

آنگاه که حتي گوشت را مي بندي تا صداي خرد شدن غرورش را نشنوي،

آنگاه که خدا را مي بيني و بنده خدا را ناديده مي گيري ،

مي خواهم بدانم،

دستانت را بسوي کدام آسمان دراز مي کني تا براي رسیدن به نیاز  خود دعا کني؟ ...

 بسوي کدام قبله نماز مي گزاري که ديگران نگزارده اند؟...

 

تاريخ چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:,
سـاعت 14:42 نويسنده فهیمه| |

ای کاش

 اي كاش ميدانستم بعد ازمرگم اولين 

اشك ازچشمان چه كسي جاري خواهدشد...

وآخرين سياه پوشي كه مرا به فراموشي ميسپارد 

چه كسي خواهد بود.........

تاريخ چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:,
سـاعت 14:41 نويسنده فهیمه| |

مینویسم

 می نویسم تا بدانی به تو محتاجم ای کاش فاصله ها میان من وتو نبود تا

آنگاه ثابت می کردم که چقدر دوستت دارم .

حالا می گویم دوستت دارم اما دیگر چه سود ؟ زیرا تو رفته ای و جز

مشتی از خاطرات برای من چیزی نگذاشته ای و حالا من می گریم برای

قلب تنهای خود که چقدر زود شکست را تجربه کرد و می خندم به خاطر

غرور احمقانه ام که نگذاشت فاصله ها از میان ما بر داشته شود

همه می پرسند که چرا؟

چرا رفت؟

و من می گریم در سکوت خود

[تصویر:  1zdvwkzxg8mfbzh1q.gif]

تاريخ چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:,
سـاعت 14:39 نويسنده فهیمه| |

آشفته

 در گذر این روزها چیزی نمینویسم؛چون هنوز قابل نوشتن نیست..

فقط اینکه در این چند وقت اخیر موضوعی را دریافتم که در باب شناختن خودم

به آن برخوردم و این بسیار عجیب بود...

من به شدت شیفته ی چیزهایی هستم که پیش تر،از این شیفتگی

کم اطلاع بوده ام...

گاهی بروز میکرده اما من چندان در آنها عمیق نمیشدم ...

اما..

مصاحبت با انسان هایی(که کاملا وجودی منطبق بر معنای این کلمه دارند)من را در این موضوع فرو برد..

اکنون خوشحالم که این بعد عجیب در وجودم این چنین سرکشی میکند...

و خدا را خیلی ممنونم...

کاش امثال آنها خیلی بیش از این بود..حداقل در اطراف من...

من درگیر چیزهایی هستم که در این روزهای شلوغ عجیب آرامم میکند...

تصمیم هایی گرفته ام؛اما...

باز هم در اثنای رسیدن به خانه در کوچه ای قدم میزنم که این روزها مجالی است برایم

به منظور رهایی یافتن از دغدغه هایی که گریبان گیرم شده اند،است...

کمی می اندیشم(مثل همیشه این کمی بر ازیاد بیش از حد افکارم به  دست می آیند!)

به تصمیم هایم فکر میکنم و به ...

زندگی ای که جریان دارد...

به امثال آن "انسان"هایی که در بالا ذکر کردم ..

به وقاری پنهان در وجودشان که مرا این چنین به وجد می آورد...

به طرز صحبت کردنشان...

به شیوه فکر کردنشان...

و به آرامشی که ابزارهایشان به من میدهد..

به آن حس تعلق من به آن..

به وجودی که معنای واقعی انسان را تجلی بخش است...

به اهالی دنیایی که این روزها(با شرمساری) اسمش را با مدل لباس و کیف و کلاه میشناسند..

اما من خوشبختانه "انسان"هایی از این دست دیده ام؛که اهالی این دنیا را دقیق تر نشانم میدهند..

من حتما اگر در آینده قرار باشد در کنار کسی بمانم..

او باید از همین جنس باشد..

پیشترٍٍٍ؛برای اهالی

فیزیک

فلسفه

و برای اهالی

موسیقی

احترامی غیر قابل وصف در وجودم قائل بودم...

اما من گزینه ی کلی تری را به این ترتیب اضافه خواهم کرد..

اکنون

من برای اهالی

فیزیک

و

هنر

احترامی فراتر از وصف قائلم...

و در معنای هنر چیزی نمی نویسم؛چون قلم من از نوشتن درباره اش عجیب ناتوان است

اما اگر حسش کنین

یقین دارم که خواهید دریافت...

هنر چیست...

...اینجا را در همین حس بودم که خدا هدیه ام کرد..

و ببین که این آدم ها چقدر قابل احترام اند....

همه اینها را گوش کن..

صدای پای آب

و

گل ارکیده..

تاريخ چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:,
سـاعت 14:38 نويسنده فهیمه| |

یک...

 
یـکــ اتــآقِ تـآریک

یـکـ مـوسیقـی بی کَلآم

یـکـ فنجـآن قهـوه بـهـ تَلخـی زهـر !

وَخـوآبـی بـه آرامـی یـکــ مـَـ ـ ـرگ هَمیشــ ـ ـگـی . . . !

تاريخ چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:,
سـاعت 14:37 نويسنده فهیمه| |

...خستگی ها...

 

 


مثل دلتنگی...

مثل ترس از اتفاق...

مثل...

دغدغه هایم سخت اند...خیلی سخت...

حال لحظه هایی را دارم که پشت این سیستم نشسته اید و مدام desktop  را refresh میکنید...

مدام refresh میکنم...

مدام..

بلکه پوشه ای روی این صفحه ی 0 & 1 ظاهر شود...

پوشه ای که در این قفس را باز کند و آرام آرام؛آرامم کند...

پوشه ای که آهنگ های روزهای آرام را مرور کند...

پوشه ای که خیلی چیزها را برای مدتی بسیار (بسیار) طولانی خوب کند...

((دلم میخواست تولدش را تبریک میگفتم..!!)) {کاملا بی ارتباط با نوشته :|}

باز خسته شده ام از فکر کردن،از تصمیم گرفتن از انتخاب کردن...

خسته شده ام..

از آدم های این desktop...

از حرف ها..

از قضاوت ها ...

از رفتار ها...

.....

...

..

تاريخ چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:,
سـاعت 14:34 نويسنده فهیمه| |

ستاره قشنگ

 سعی نکن بفهمی کدوم ستاره قشنگ تره ،
سعی کن بفهمی پیش کی قشنگ ترین ستاره ای

تاريخ چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:,
سـاعت 14:30 نويسنده فهیمه| |

باران....

باران می بارد...

به حرمت کداممان نمیدانم!!!


من همین قدر میدانم که باران صدای پای استجابت است


 و خدا با همه ی جبروتش دارد ناز میخرد...


نیاز کن...

تاريخ پنج شنبه 12 بهمن 1391برچسب:,
سـاعت 21:26 نويسنده فهیمه| |

خداي من همين نزديكياست...

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم

گفتی: فانی قریب

*من که نزدیکم (بقره/۱۸۶)*

گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد بهت نزدیک شم
گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال

* هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/۲۰۵)*

گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!

گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم

* دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲)*

گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی

گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه

* پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/۹۰) *

گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار می‌تونم بکنم؟
گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده

*مگه نمی‌دونید خداست که توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌کنه؟! (توبه/۱۰۴) *

گفتم: دیگه روی توبه ندارم

گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب

* (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/۲-۳) *

گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟

گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا

* خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/۵۳) *

گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟

گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله

* به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵) *

گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌کنه؛ عاشق می‌شم! ... توبه می‌کنم

گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین

*خدا هم

تاريخ پنج شنبه 12 بهمن 1391برچسب:,
سـاعت 21:15 نويسنده فهیمه| |

شب خوش

قبل از خواب دلم عجیب هوای این را کرد

که برای کسی بنویسم دوستش دارم ...

امان از این خواسته ها

که دل بی رمق را وقت و بی وقت به یاد تنهایی اش می اندازد ...

کسی را ندارم که بگویم دوستش دارم

اما...اینجا مینویسم  !

برای هر شخصی که امشب دلش میخواست از لبی بشنود :

"دوستت دارم"

 

 

شب خوش

                         

تاريخ چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:,
سـاعت 13:42 نويسنده فهیمه| |

دوستت دارم

آمدنـــــ ـــــت را یادمــــــــــ نیست

بیصدا آمدی بی آنکه مـــــــ  ـــــن بدانم

بی اجــــ ـــازه ماندی بی آنکه مــــــ ـــــن بخواهم

اما اکنون ذره ذره ی وجــــ ❤ــــودم مانـــ
ــدنت را تــ ــمنا میـ ــکند
 

مهمان ناخوانده ی قـــــ ❤ـــلبم بمان که مانـــ ــدن
ت را سخـ ــت دوســـ❤ ــت دارمــــــــ

بمان برای باور من که لحظه لحظه ی زنـــــ ❤ــــدگی خـــویش را با تو پــیوند زده ام

بـــــمان که سخت دوستـــــ❤ ـــت دارمــــــــــــــ....
 
 

تاريخ چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:,
سـاعت 13:39 نويسنده فهیمه| |

بوسه...

 

گُفتـﮧ بودَم که اَگَر بوسـﮧ دَهـے تُوبـﮧ کُنَم

بَعد اَز این بوسـﮧ دگر هیچ گناهـے نَکُنم

بوسـﮧ دآدے چُو لَبَم اَز لَب تُو تآ بَرخآست

تُوبـﮧ کَردَم که دگر تُوبـﮧ ے بیجآ نَکنُم

 

 

 عــطر ِ تَنت روی ِ پــیراهنـم مــانده ..

  امــروز بـویــیدَمَش عمــیق ِ عمــیق ِ!

   و با هـر نـفس بـغــضم را سـنگین تر کردم!

  و به یــاد آوردم که دیـگر ، تـنـت سـهم ِ دیگری ست ...

  

و غمــت سـهم ِ مــن!

 

               

تاريخ چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:,
سـاعت 13:39 نويسنده فهیمه| |

شب بخیر

خوابید...

بدون

" شب بخیر "

شاید می دانست

بی او ؛

هیچ ساعتی از زندگیم به خیر نیست...!

 

 

تاريخ چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:,
سـاعت 13:38 نويسنده فهیمه| |

میبوسمت

 

یِـهــ بــ ـوســه یهــ ـ حُقهــ ـ عآشِقـآنـهــ اَستـ ــــ بَرآیـــِ وَقتـ ـــی کِهــ ــ کَلمـ ـــاتـ دَر بَیآن

 

اِحساسـ ــاتـــ عآجِـ ــــز اَستـ ـــ .

میـ ـبوسَمتـ ـــــ!

 

    

تاريخ چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:,
سـاعت 13:37 نويسنده فهیمه| |

دلشکسته

خیالت راحــتـــــــــــــ…

 

 

                       دل شکسته ها نفرین هم بکننـــــــــــــــــد

 

 

گیرا نیـــــــــــــ ست…!

 

نفــــــــــــــــرین ،

 

ته دل می خواهــــــــــد

 

دل شکسته هم که دیــــــــگر

 

ســـــــــر و ته نــــــــدارد…

 

تاريخ چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:,
سـاعت 13:37 نويسنده فهیمه| |

بدرقه
تاريخ چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:,
سـاعت 13:26 نويسنده فهیمه| |

 

 
من همون دیوونه ایم که هیچوقت عوض نمیشه...!!

 

 

 
همونی که همه باهاش خوشحالن اما کسی باهاش نمی مونه...!!

 

 
همونی که مواظبه کسی ناراحت نشه اما همه ناراحتش میكنن...!!

همونی که تکیه گاه خوبیه اما واسش تکیه گاهی نیست ...

تاريخ چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:,
سـاعت 13:25 نويسنده فهیمه| |

وقتی که...

وقـــتی یه آدم میــــــــگه ،

هیچ کس منو دوســــــــت نداره

منظورش از هیچ کــــس ،

یک نفــــــــر بیشتر نیست…

هــــــمون یه نفری که برای اون همه کســــــــه…

تاريخ چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:,
سـاعت 13:20 نويسنده فهیمه| |

بعضی وقت ها...

بعضی وقتا هست که دوس داری کنارت باشه…


محکم بغلت کنه…


بذاره اشک بریزی راحت شی….


بعد آروم تو گوشت بگه:
♥ دیوونه من که باهاتم ♥

 

 

تاريخ چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:,
سـاعت 13:17 نويسنده فهیمه| |

میدونی

مے دونے بعضے روزآ دیگـﮧ

 نـﮧ خآطــــره

 نـﮧ بـــــغض

 نـﮧ اَشکـــــــــــــ

 هیچ کدوم دردے اَزت دوآ نمے کنـﮧ...

 مے شینے و زل مے زنے یـﮧ گوشـﮧ

 زآنو هاتو بغـــــــــل مے کنے

 و بآ خودت میگے
 
 دیگــــــــــــــﮧ زورمـــــــــــــ نمے رســــــــــــﮧ.....!!

تاريخ چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:,
سـاعت 12:50 نويسنده فهیمه| |

یامهدی

 

غم زمانه خورم یا فراق یار کشم ؟!          به طاقتی که ندارم کدام بار کشم ؟!

 

تاريخ چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:,
سـاعت 12:47 نويسنده فهیمه| |

یه سوال؟؟؟

یه سوال.؟ء

سگ خوبه یا بد
.
؟ء

بعضی از دوستان نکته رو نگرفتند عکس رو به دقت نگاه کنید
.
..!ء

تاريخ دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:,
سـاعت 16:59 نويسنده فهیمه| |

گریه کن

کـــاش یکیــــ پیـــدا می شــــد



که وقتــــی می دیــــد گلــــوتـــــ ، ابـــــر داره و



چشـمـاتـــــ ، بــــارون



جـــای اینکـــه بپــرســـه : چـــته ؟ چـــی شــده ؟



بغــــلتـــــ کنــــه و بگـــــه : گـریـــ  كنk


تاريخ دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:,
سـاعت 16:58 نويسنده فهیمه| |

قلبم

بــرایِ خــودم . . .

مـَـردی شـُـده ام

بــی صــدا گــریــه مــیــکــنــم

ایــن روزهــا در ســکــوتِ ســرســخــتِ دنــیــا . . .

مـُـواظــبــم بــاش . . .

قــَـلــبـَـم . . .

هـَـنــوز . . .

زنــانــه مــی تــپــد . . . !!

 


تاريخ دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:,
سـاعت 16:57 نويسنده فهیمه| |

سکوت

بعضی وقتا مجبوری...تو فضای بغضت بخندی..

دلت بگیره ولی دلگیری نکنی..شاکی بشی ولی شکایت نکنی ...

گریه کنی اما نذاری اشکات پیدا شن...

خیلی چیزارو ببینی ولی ندیدش بگیری...

خیلی ها دلتو بشکن و تو فقط "سکوت" کنی...!!!!
 
 

تاريخ دو شنبه 9 بهمن 1391برچسب:,
سـاعت 16:54 نويسنده فهیمه| |

نترس

نـتــرس از هجـــــ ـــ ـوم حـضــــــ ــــ ــورم ..

چــــیزی جــــ ـــ ـز تـــنــهایی با من نیـــستـــــ ـــ ـ ..

2pd4zie9nwojug40lxvb.jpg

هر روز تکراریست

صبح هم ماجرای ساده ایست

گنجشکها بی خودی شلوغش می کنند

2bvwc4g8tfu08lvumfk.jpg

عمر من قد نمیدهد

به سفرت بگو کوتاه بیاید

mpbul0kxmt1886a86a1p.jpg

رد پاهایم را پاک می کنم

به کسی نگویید

من روزی در این دنیا بودم.

خدایا

می شود استعـــــفا دهم؟!

کم آورده ام …!

9u6n5bxt0z5kt49br1.jpg


آن شب …

که مـــاه عاشـــقــانه هـــایمـان را …

 

تماشا می کرد …


آن شب که شب پره ها ..

عاشــقـــانه تر ..


نــــور را می جســـتند …!

و اتاقم ..

سرشار از عطر بوسه و ترانه بود… !

دانستم..


تـــــو پـــژواک تمــــام عـــاشــقـانه های تاریخی…!


من کویر خسته ام تویی نم نم بارون

دلم برات تنگ شده کجائی ای مهربون . .


mn4jalqs2kaxylxa0k.jpg

این روزها

آب وهوای دلم آنقدر بارانی ست

که رخت های دلتنگیم را

فرصتی برای

خشک شدن نیست

1v2q5r4s6p6nusfx416w.jpg

همیشــــ ـــ ـه از آمدن ِ نــ بر سر کلماتــــــ ـــ ـ مـی ترسیــدَم !

نـ داشتن ِ تو …نـ بودن ِ تو …

نـ ماندن ِ تو …

.

.

.

کــاش اینبــار حداقل دل ِ واژه برایــــ ـــ ـم می سوختـــــ ـــ ـ

و خبــری مـی داد از

نـ رفتن ِ تـــو ..




کاش میدانستی

لحظه هایم

بی تو تنهاست….

4bk81c8a7vgnpz4oha9l.jpg

امید وصــل تـــو نگذاشت تا دهـــم جان را

وگـــر نه روز فراق تـــو مردن آســـان بود

db4wxk0r8peyz5jgsa9x.jpg

خاطراتــــــ ـــ ـ کودکیـم را ورق می زنــــ ـــ ـم

و یک به یک ، عکسها را با نگاهــــ ــ ـم می نوشم

عکسهـای دوران کودکیــــــ ــــ ـم طعـــــم خوبـی دارنــد ….

4vojklgid6x95kpv5xs.jpg

” بند بند وجودمــــ ـــ ـ ..

بـه بند بند وجود تــو بستــه استـــــ ــــ ـ

با این همه بنــد

چه قـــــ ـــ ـدر از هم دوریـــــــ ــــ ـم” ..


هوایت که به سرم می زند

دیگر در هیچ هوایی،

نمی توانم نفس بکشم!

عجب نفس گیر است

هوایِ بی توئی!

zpfdsiwewoprgvm6cwvs.jpg

میدانی تنهایی کجایش درد دارد !!؟

انکارش …

e5drd6nflafx24xb7jfx.jpg


من تو را نمی سرایم !..


تو …


خودت در واژه ها می نشینی ..!


خودت قلم را وسوسه می کنی !!


و شعر را بیدار می کنی !!

xqs23sdippsd4lbmit.jpg


انگـــار

آخرین سهــــــ ــــ ــم ما از هم

همین سکوتـــــــــ ـــــــ ــــ اجباری سـتــــــ ـــ ـ ..

0eors6bgo3i0oz695ry.jpg

در بدرقــــــه چشمان تو نمیتوان غربت را فراموش کرد و

کوچــــــه سرارسر میشود از وداعی عاشقانــــه…

mm0paf0ipqb9ove1ps8.jpg


دلِ سبــــــزم را گــــــ ــــ ـره زد ..

و رفتـــــــ ــــ ــ تا بـــــــه آرزوهـــایش برســــد ..


wz87l0vz3x5uk21kog1.jpg

گـل یا پــوچ؟

دستتــــــ را باز نکن، حســم را تباه مکــن

بگذار فقط تصــــــور کنم ..

که در دستانتــــ

برایـــم کمی عشق پنهـــان است ..

a36pltuimpj5zo1jyj36.jpg


سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی

چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی

369fl93q5dk3y579dfb4.jpg

” تـــو “

دو حرفـــــــــ ــــــ ــــ بیشتر نیســـت ،

کلمه ی کـــوتاهی

کـــــ ـــ ـه برای گفتنش ..

جانم به لبــــــ ـــ ـ رسید و

ناتمـــــ ــــ ــام ماند ..*

umxd83esgvj1cojtggbz.jpg

حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد!

حمـاقـت یـعنـﮯ مـن کـه

اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوﮮ!

خـبری از دل تنـگـﮯ ِ تـو نمـی شود!

برمیگردم چـون

دلـتنـگـت مــی شــوم!!!

زندگی زیباست ...

فرقـے نمـے کند !!

بگویم و بدانـے …!

یا …

نگویم و بدانـے..!

فاصله دورت نمی کند …!!!

در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ …!

جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.:

دلــــــــــــــم…..!!!



در جستجوی تو چشمانم از نفس افتاد ،

در کجای جغرافیای دلت ایستاده ام که خانه ام ابری است ،

همیشه دلتنگ توام …

qrm7x1yf6gfpp0si0x7.jpg

امشب بازهم پستچی پیر محله ی ما نیومد

یا باید خانه مان را عوض کنم

یا پستچی را

تو که هر روز برایم نامه می نویسی …. مگه نه ؟!!

071ccywy28g0p6enpoh.jpg

تاريخ چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:,
سـاعت 15:10 نويسنده فهیمه| |

باید...

باید ببینمت !

چرا که روی نوار قلبی ام

پیوسته نام تو بود

و پزشک نیز بر آخرین نسخه ام . . .

تو را تجویز کرده است ! ! !

بیا ، تا دیر نشده .




یه صفحه سفید، به همراه یک قلم


این بار حرف ،حرف نگفته ست

یک حرف تازه

نه از تو ...

هی فکر می کنم

هی با قلم به کاغذ سیخ می زنم

اما

دیگر تمام صفحه ها معتاد نامت اند

انگار این قلم

جز با حضور نام تو فرمان نمی برد

در تمام صفحه های دفتر شعرم

در گوشه های خالی قلبم

در لحظه های تلخ سکوتم و فکرهام

چیزی به جز تو نیست که تکرار می شود

مثل درخت در دل من ریشه کرده ای



ساعت از نیمه شب گذشته است و من به این می اندیشم :


اگر کاری که " عشق " با من کرد با تو می کرد

چند روز دوام می آوردی ؟؟؟؟



درست یك روز است كه یكدیگر را ترك كرده ایم…

ولی بی تو لحظه ها آن قدر دیر میگذرند

كه میخواهم فردا…

سالگرد جداییمان را جشن بگیرم !







تنهایی آدم را حشره شناس میكند

حتی نایاب ترین عنكبوت های دنیا هم

در اتاق من تار تنیده اند


تــــــــو نیـــــــــــــســــــتــ ـــــی هـــفــــت ســـــــــینـــم چـــــیـــــــــــدن نــــــــداره...


مــــــــــی گــــــن عـــــیــــــــــــــده ولــــــی دیــــــــــدن نــــــــــــداره...





مــــاییم ُ هفت سینی

که امســـــال شش سین دارد !

چـــــــرا که سبزی ِ حضــــور تـــــــــو


در خـــــــــانه نیستـــــــــ




وقتی که تو نیستی با سبد سبد دلتنگی چه کنم؟ انگار با نبودنت نام رنگ می بازد دیگر نمی خواهم کسی را صدا بزنم ..


حکایتـــــ من


حکایت** ماهی تُنگ شکستـــه ایســـت


که روی زمین دل دل می زند ..


و حکایتــــــ تو

حکایت پسرک شیطان تیر کـــــمـان به دستی


که نفس های او را شـــــماره می کند ..




جزر و مد های زیادی آمده اند و رفته اند


مـــــــوج در مـــــــوج


امـــــــــا نمی دانم چرا


هنوز هم بر تن خیس ســــاحل

نام تــــــــــو را می بینمـــــــ ...!




سیب سرخی را که اینگونه گاز میزنی


قلب تپنده ی من است

...


یکـــــــ حبه قنــــــد ،
درفنجـــان قهـــوه ی تلخـــــــ ..
شیرین نمیشـــود ..
دو حبه قنــــد ،
در فنجـــــان قهــــــوه ی تلخـــــــــ ..
شیرین نمیشــــود ..
سه حبـــه ، چهار ، پنج ..
.
.


اصلاً تو بگــو یک
دنیـــــــــا قنـــد ،
در این دنیای تلخــــــــ ،
نه ..
اگـــر تــو نباشــــی فالِ این

زندگــــــــــی ،
شیرین نمیشـــــود ... !



ســــال ها از پی هم می آیند و می روند


و خاطراتـــــــ کمرنگ و مه آلود می شوند


اما بـــهـــــــــار

تصویر امیــــــد دوباره دیدن تـــــــو را

رنگــــــــ آمیزی می کنــــد




عجـــــــــب طعـــم گسی دارد ..




دروغ هـــــــــایت



وقتـــــــــــی ..



به خورد گوش هــــــــــــایم میرود





تمام ذهنـــم را جــــــمـــع می کنـــد .. !!!




لب هایت طعم سیب می دهند !

.
.
.

میخواهی آدمم كنی؟



نقاش نیستم ولی

تمام لحظه های بی تو بودن را

درد می کشم

...




آهای ِ روزگار !!


برایم مشخـــص کن


اینبــار کــدام سازت را کوک کــرده ایی تا برایم بزنـــی

می خواهـــم رقصــم را با سازت

هماهنگ کنم ... !!




کاری به کار عشق ندارم من هیچ چیز و هیچ کسی را دیگردر این زمانه دوست ندارم انگار این روزگار چشم ندارد من و تو را یک روز خوشحال و بی ملال ببیند زیرا هر چیز و هر کسی را که دوست تر بداری حتی اگر که یک نخ سیگار... یا زهرمار باشد از تو دریغ می کند پس من با همه وجودم خودم را زدم به مردن تا روزگار ، دیگر کاری به کار من نداشته باشد این شعر تازه را هم.... ناگفته می گذارم... تا روزگار بو نبردگفتم که کاری به کار عشق ندارم!



دلــــم

برای خودم ســـوخت

وقتـــی

شــــما صدایـــم کردی..





هوایـــــــــــــــــــــ ــــت را کرده ام


کمی "هــــــــــــــا" کن


مــی دانـــی


اگـــر هنوز هم تورا آرزو می کنم


برای ِ بـی آرزو بودن ِ من نیستـــ !!

شــایـــــد

آرزویــی زیبـــاتــر از تـــ ــــو ســراغ ندارم ...

تاريخ چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:,
سـاعت 15:8 نويسنده فهیمه| |

چشمهایم...

rzyng7qgps1gor7a38g.jpg

چشمانم به نگاهت حسودی می کنند

و نگاه مشتاق و تشنه تو

به دستان گریزان من

ناگسستنی است..

چقدر خستگی ناپذیرست...

آشوب نگاه تو..

q0nycawfbs85l4p8map.jpg

اگر "تو" را امتحان میگرفتند،

بی شک من

رتبه اول میشدم

...

بس که تکرار کردم

نامت را در مرور خاطرات!

i1p23q91ulr0fp6jwlki.jpg

برای توووووووو ........

برام هیچ حسی شبیه تو نیست ! کنار تو درگیر آرامشم

همین از تمام جهان کافیه.. همین که کنارت نفس میکشم . . .

برام هیچ حسی شبیه تو نیست تو پایان هر جستجوی منی

تماشای تو عین آرامشه .. تو زیباترین آرزوی منی

tuyhaiqzjt46007ggd.jpg

بگو تــــــمــــــام تــــو مال من است

دلم میخواهد

حسادت کنم

به خودم....

3sem249rax03adkzcix.jpg

نمیدانی

چطور گیج می شوم

وقتی هرچه می گردم

معنی نگاهت

در هیچ فرهنگ لغتی

پیدا نمی شود ... !

aofdp7havqyphl3ix84.jpg

کلمات بی صدای تو روحم را نوازش می کند

انگار در پس تنهایی

انگشتان آشنایی ساز مرا می نوازد

به وسعت لبخند آهنگین می شوم ...

نت های آرام ، کوتاه و مداوم ...

لحظه دلنشین می شود

آرام می شوم

....

9t8z91go0t8zs6y8c6w.jpg

و چه آهنگِ زیباییست

این آهنگِ بودن و نبودنِ تو ...

ixl79w8q3brjou8c9xku.jpg

بدون سیب

کاشف جاذبه می شدم،

تنها اگر :

من و تو و نگاهـــــــــــــــــــــ ــــت،

قبل از نیوتن بودیـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــم

63vqa1ujos1l7xmpp3l4.jpg

من از طــــــرح نگاه تـــــو امید مبهمی دارم

نگاهتــــــ را نگیــر از من که با آن عالمـــــی دارم

p4o5nh3b438zqi3rcl.jpg

عزیز ِ دلم

هنوز وقتـے آسمان ِ دلمـــ ابریست

لمس ِسبك ِ دستان ِ مهربانت را روے ِ مو هایمــ حس مـےكنمـــ

...

تو هنوز با تمام ِ نبودنت

تنها پناهگاه ِ من از این آدمهایـے ...

mljk86vk603hv2myr62y.jpg

مصرعی از قلب من

با مصرعی از قلب تو

شاه بیتی می شود در دفتر و دیوان عشق

avhnl3bxeiwrzc36e14x.jpg 

دیــــگر برایم مهم نیستــــ ...

برایـــم مهم نیست دیگران

چه میگویند !

زیرا

من فقط خودم هستم ...

خودم ، که عاشق تو هستم
.
.
.

تاريخ چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:,
سـاعت 14:57 نويسنده فهیمه| |

تنهایی



آنکه مست آمد و دستي به دل ما زد و رفت

در اين خانه ندانم به چه سودا زد و رفت

 

خواست تنهايي مارا به رخ ما بکشد

تنه اي بر در اين خانه تنها زد و رفت

 

دل تنگش سر گل چيدن از اين باغ نداشت

قدمي چند به آهنگ تماشا زد و رفت

 

مرغ دريا خبر از يک شب دريايي داشت

گشت فرياد کشان بال به دريا زد و رفت

 

چه هوايي به سرش بود که با دست تهي

پشت پا بر هوس دولت دنيا زد و رفت

 

بس که اوضاع جهان در هم و ناموزون ديد

قلم نسخ براين خط چليپا زد و رفت


(هوشنگ ابتهاج )


******

مي تپد آهسته در کنج قفس تنهايي ام
يک "تفاله" در ضمير استکان چايي ام
مانده از حجم هجوم وحشي آوارها
سايه اي در قعر چاهي قسمت دنيايي ام

هق هق فرسوده آهي در اجاق رخوتم
تاول تن پوش تابوت غبار نخوتم
کيستم؟ شمعي خموش و مرده در دهليز شب
خسته از حال و هواي يخ زده در غربتم

گاه حتي عشق را فرياد بودن مي زنم
اي غم ديرين, کبود دردهاي شب منم
گاه حتي ماه را انگار باور کرده ام
از نگاه آبي مهتاب و رويا روشنم

گاه اما ماه هم نصف غزل نوراني است
و هميشه مشکل از ابر و شب باراني است
جرم من در اين ميان يک "بودن بي اختيار"
سايه ها فرياد مي دارند: او زنداني است


مريم وزيري



********


اندوه تنهايي
 
پشت شيشه برف ميبارد
پشت شيشه برف ميبارد

در سکوت سينه ام دستي
دانه اندوه ميکارد

مو سپيد آخر شدي اي برف
تا سرانجام چنين ديدي

در دلم باريدي ... اي افسوس
بر سر گورم نباريدي

چون نهالي سست ميلرزد
روحم از سرماي تنهايي

ميخزد در ظلمت قلبم

وحشت دنياي تنهايي


فروغ فرخ زاد



********

به سراغ من اگر مي آييد،
پشت هيچستانم.

پشت هيچستان جايي است.

پشت هيچستان رگ هاي هوا ،
پر قاصد ها ييست که خبر مي آرند،
از گل واشده ي دورترين بوته ي خاک .

روي شنها هم نقشهاي سم اسبان سواران ظريفي است
که صبح،به سر تپهي معراج شقايق رفتم

پشت هيچستان ، چتر خواهش باز است:
تا نسيم عطشي در بن برگي بدود،
زنگ باران به صدا مي آيد.

آدم اينجا تنهاست
و در اين تنهايي، سايه ي ناروني تا ابديت  جاريست.

به سراغ من اگر مي آييد،
نرم و آهسته بياييد

مبادا که ترک بردارد
چيني نازک تنهايي من.


سهراب سپهري

 



*******

هـمه در دنيـا کـسي را دارنــد،بــراي خودشــان..!

"خــُسـرو" و "شيـــرين" ..."ليـلي" و "مـَجنــون" ..

"راميـن" و "ويـس" .... "پيــرمــَرد" و "پيرزَن" ..

"تــو" و "اون" ...

"مــَن" و "تــَنهـآيي" !!

*******

و اينجوري ميشه که آدم توهم ميزنه ...
با يه نفر ..
يه روز ِ باروني يا شايدم يه هواي بهاري ..
کمي پياده روي تو يه جاي خلوت  با دوکلمه حرف حساب ..
يا حتي کمتر از اينها ، حتي عطر ! بوي تن ِ خاص ِ بجا مانده توي سلولاي خاکستري مغز..
و مدتها زمان ِ گذشته ، يکاري ميکنه که :
چند ساعت رو خيره بشي ...
تنهايي اه بکشي ..گاهي لبخند و گاهي اشک ، صبرت ، دلدادگي و عشقت بمحک بره !
 و بشه خاطره ...
و باهاش زندگي کني لحظات عمرتو بگذروني يا شايدم تلف کني !
و اما او ... !!!



*********
تنهايي ما آدما به عمق يه درياست
اما..... واسه پر کردنش يه ليوان محبت کافيه

*******

ديدين ميگن : دويدن مادر ِ ورزشهاست ... سيگار شروع خلافهاست ،
تنهايي هم
شروع يه مرگه ..
مرگي که ميکشتت اما  شايد مدتها طول بکشه تا زير خاک ببرتت ...

*******

يه وقتا تنهايي رو ترجيح ميديم به سلامي که از روي طمع باشه ، دست نوازشي که از روي ترحم باشه ، آغوشي که از روي شهوت باشه ، دوستيي که ريا باشه ... اونوقت تنهايي رو تحمل ميکنيم . اما حيف که اينارو کم کم ميفهميم ولي تنهايي يهو به سراغمون مياد ، کشنده ميشه ، اما باز تنهايي رو ترجيح ميديم ...



*******

سايه ام امشب ز تنهايي مرا همراه نيست
گر در اين خلوت بميرم هيچكس آگاه نيست
من در اين دنيا به جز سايه ندارم همدمي
اين رفيق نيمه راهم گاه هست و گاه نيست



******

می نويسم...

 
از تمام شب های تنهاييم

 
می نويسم....

 
از تمام شب هايی که انتظار کشيدم

 
انتظاریی که بيهوده بود

 
انتظار دست هايی که بی منت اشکهايم را پاک کند

 
می نويسم....

 
تا همه بدانند...شب هايی را که با هق هق گريه هايم گذشت

 
می نويسم...

 
تا بدانند کسی هيچ چيزي نپرسيد

 
سکوت بود و سکوت

 
سکوت بود و من و شب و تنهايی

 
می نويسم ...

  برای خودم....برای تنهايی خودم

********
تو رفتي و من تنها
اينجا بدون تو
زندگي ميکنم  لبخند ميزنم  گاهي هم مينويسم
نه براي تو براي دل خودم
راستي خوب شد که رفتي
تا من بياموزم که رفتن تو رفتن من نيست
ياد بگيرم که من بدون تو هنوز ادامه دارم
من ادامه دارم با لبي که ميخندد و چشماني که
اميد دارد به اينده اي زيبا
راستي
خوب شد که رفتي.....

     
"پرستوحیدری"



********

نامه هايم که چراغ قلبت را روشن نکرد !
امشب تمامشان را بسوزان شايد بتواني تنهايي ات را ببيني . . .

********

توي اين روزگار غريب،
 درد تنهايي واسه خيلي ها عادت شده؛
 هر از گاهي به چيزي يا کسي دل مي بنديم و تنهاييه که در نهايت گريبان گيرمون مي شه!

********
دلم يخ ميزندگاهي ، دراين سرماي تنهايي

شبم قنديل ميبندد از اين يخهاي تنهايي

قلم آهسته مي راند بر اين خط بلند ، اما

گمانم ياد مي گيرد ز من انشاي تنهايي . . .



*******

  درتمام طول راه ماه را مي پاييدم
     كه مرا مي پاييد
     به آخر كه رسيديم
     تنهايي سررسيد
       تو رفتي
       من رفتم
     من تنهاتر شدم
   ماه دنبال تو بود!
********
خــدايـا بـه کـه گـــويـم مـاجـــراي حســـرت تنهـــايـي خـــود را
کــه دنيـــا درد دل دارم ولـــي از بغـــض خـامـــوشـم

*******

تنهائي ام را دوست دارم
نه اينکه چون بي وفا نيست
نه اينکه چون خدا هم تنهاست
و با در دلش دروغي  نيست
نه ...
تنهائي را دوست دارم
وقتي تو را به من مي رساند
و در ازدحامت
شلوغ ترين نقطه دنيا  مي شود  دلم
تنهائي  را  دوست دارم
دزدانه که سرک مي کشي
به خيالم
و نمي داني
از گوش? تنهائي من
هميشه دامنت پيداست
تنهائي ام را دوست دارم
 تنها براي تو
براي من
براي عشق



********

 

تاريخ چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:,
سـاعت 14:56 نويسنده فهیمه| |

دوست داشتن


 

باورم نیست که دوباره بی رحمانه هجوم اورده ای به تمام شوق‌های من،به هر چه از تو در خویش بارور ساخته ام،به عشق تمام این روز هایی که پا به پایت آمده‌ام و باز هم دارم می‌آیم...!چگونه ممکن است چشمانت نبینند تمام خواستن‌هایم را،تمام بودن‌هایم را،،،،؟!من دارم از حقیقت عشق برایت سخن میگویم،روشن تر از هر باوری،هر روز هزاران کلمه را کنار‌ هم قطار می‌کنم و فریاد میزنم دوستت دارم......حقیقت آشکار عشق..؟!!!من چه کسی‌ هستم به راستی‌؟ تنها بیگانه ای که از فرسنگ‌ها فاصله بی قراری میکند؟و یا شاید دیوانه ای که تمام ساعت‌هایش را به وقت تو تنظیم کرده که از دیدار نگاهت جا نماند...!نه،دیگر باور ندارم....وقتی‌ گناهی‌ نیست، حمله‌های بی امان را نمی‌فهمم!!!!!!
 
 
خودم را دوست میدارم....اما،بیش از خودم این تویی که از من پیشی‌ گرفته ای....تو را به حرمت تمام لحظه هأیی که پاک یافتمت،به حرمت چشمهایت که راهنما شدند بر تاریکی‌ شبهایم،به حرمت همیشه بودن هایت که قراراست برای این دل بی قرار،تو را به حرمت هرچه خوبی‌ که با تو تولد یافته دوست میدارم....تو را دوست میدارم به خاطر تنها خودت،همه آنچه که هستی‌،و تمام امید هایی که از لبخندت جاری میشود و این روز‌ها شده،باور تمام لحظه‌های من،دوست میدارم...تو را دوست میدارم،چون که خدا دوست میدارد حجم همه بودن هایت را،همه حضورت را..... تو را دوست میدارم،چون تو،خود دوست داشتنی مهربانم.....و اما من،خودم را دوست میدارم، چون آنقدر مومنانه به انتظار نشستم،تا خدا در انتها،تو را با نگاه من آشنا کرد!!!
 
 
 
خوب من باز هم منم،همان که تمام لحظه‌هایش نشسته و دارد تو را از دور می‌نگرد....بیا حرف بزنیم،درد و دل کنیم و شاید کمی‌ اشک برای دلتنگی‌‌هایمان بدک نباشد....اغوش گسترده‌ام که شانه‌هایم پناه گریه هایت باشد،پس تا میخواهی‌ سیر گریه کن،آنقدر که گذشته‌ها را از دلت پاک کنی‌،آنقدر که دیگر دلت،تنگه یار رفته نباشد....آرام که شدی،جام‌هایمان را لبریز می‌کنیم،و مینوشیم به سلامتی تولد دوباره ات،آنقدر مینوشیم که مست شویم،بعد،بلند بلند به عاشقی‌ها میخندیم....در اوج خنده هامان،بوسه بارانت می‌کنم،و یواشکی فدای صدای خنده هایت میشوم....خوب من!بیا گذشته‌ها را،در گذشته بگذاریم،او‌ رفته،اما من آمده‌ام درست مثل آینده....
 
 
 
اه زندگی‌،زندگی‌...چقدر دلم برای تو تنگ میشود این روز ها...دیگر معنای‌ لحظه‌ها را نمی‌فهمم،که چگونه باید نباشم،وقتی‌ که هستم...!وقتی‌ که هنوز هم در نفس‌هایم تو جاری هستی‌،ببین!دارم تو را نفس میکشم..!اه زندگی‌!این روز‌ها دلتنگت که میشوم،تنها به حجم خوابهایم فرو میروم،شاید رویایت را دوباره ببینم....!!!
 
 
 
من مانده ام این جا،درست در میان لحظه هایی که هر گاه قدم به هوایش میگذارم تنها آغوش توست،نفس‌های تو....من مانده‌ام این جا و دلم چله گرفته که زین پس با نبودن هایت چه کند...من مانده‌ام این جا و پشیمانیست که هر لحظه از نگاهم میبارد،پشیمان از تو را گم کردن،تو را نفهمیدن....بیا باور کن خوب من!به جان تو که می‌خواهم دنیا جز برای تو نباشد،من صادقانه عاشقت بودم،هر چه را نمی‌دانستم تنها کودکی بود،دلم ناز کشیدن می‌خواست شاید....تو رفتی‌ و من ماندم،و هنوز هم نمیدانی چه غربت سختیست برای آنان که میمانند...!تو رفتی‌،من غریب شدم!

تاريخ چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:,
سـاعت 14:54 نويسنده فهیمه| |

دوستت دارم

دوستت دارم قطرات منقوش بر پنجره ی زندگی است خالق نقش طراوت

میدانی چقدر دوستت دارم !؟ www.taknaz.ir


دوستت دارم تحجر را به قاب تفكر فرو می برد

میدانی چقدر دوستت دارم !؟ www.taknaz.ir

دوستت دارم بر سطح یكنواخت سیاه و سفید زندگی برجستگی امید میدهد

میدانی چقدر دوستت دارم !؟ www.taknaz.ir


دوستت دارم میچكاند اشك شوق را از درون چشمان سیمی بی احساس

میدانی چقدر دوستت دارم !؟  www.taknaz.ir


دوستت دارم حلقه ی اتصال دلهاست در كویر بی نقش خیال سرد

میدانی چقدر دوستت دارم !؟  www.taknaz.ir


دوستت دارم طراوت می دوزد بر پیراهن تنهایی

میدانی چقدر دوستت دارم !؟  www.taknaz.ir


دوستت دارم ناقوس پر طنین ماندن است در معبد چشم انتظاری

میدانی چقدر دوستت دارم !؟ www.taknaz.ir


دوستت دارم كلام یكسان شدن است در سایه ی تضاد

میدانی چقدر دوستت دارم !؟  www.taknaz.ir


دوستت دارم بیان شیرین عدالت است در دادگاه هستی

میدانی چقدر دوستت دارم !؟ www.taknaz.ir


دوستت دارم داغ ترین درجه ی سوزاندن است

میدانی چقدر دوستت دارم !؟ www.taknaz.ir


دوستت دارم اوج ذوب شدن است در نهاد قلب سرد

میدانی چقدر دوستت دارم !؟ www.taknaz.ir


دوستت دارم كلام پیوند است برای مسیری جدا

میدانی چقدر دوستت دارم !؟ www.taknaz.ir


 

دوستت دارم تنها رنگی است كه سرخی پاییز را به عشق رنگ می آمیزد


عکس های دیدنی روز 22 آذر 1390

تاريخ چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:,
سـاعت 14:53 نويسنده فهیمه| |

عشق



عشق تو

شوخی زیبایی بود که خداوند با قلب من کرد ! زیبا بود امّا

شوخی بود !

حالا .... . . تو بی تقصیری ! خدای تو هم بی تقصیر است !

من تاوان اشتباه خود را پس میدهم . . . ! تمام این تنهایی

تاوان « جدّی گرفتن آن شوخی » است .....

تاريخ چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:,
سـاعت 14:49 نويسنده فهیمه| |

اومدی...

 
اومدی شبیه بارون دله من خسته خاكه
 
واسه اون نم نمه چشمات ، نمیدونی چه هلاكه
 
نمی دونی ، نمیدونی واسه من چقدر عزیزی
 
شایدم می دونی اما منو باز به هم میریزی
 
نمی دونم چه رازیه كه تو چشمات خونه كرده
 
هر چی هست اونقدر قشنگه كه منو دیوونه كرده
v67clajdndn5smz3a18r.jpg
 
قطار می رود....تو می روی..... تمام ایستگاه می رود............
و من چقدر ساده ام كه سالهای سال ،در انتظار تو
كنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تكیه داده ام!!
makohblpsml8my6ou5fq.jpg

 

از روزی كه نامتـــ

ملكه ی ذهنمـــ شد،

احساســ می كنمــ جمجمه امـــ

با شكوه ترینـــ امپراتوری دنیاستـــ...

 

aacha35wodvaxrgpwcc.jpg

     
 
مثل كشیدن كبریت در باد
دیدنت دشوار است

من كه به معجزه ی عشق ایمان دارم
می كشم
آخرین دانه ی كبریتم را در باد

هر چه بــــــادا بــــــــــاد!
 
 
ifygxck0uctni119bhdy.jpg
 
 
 
دفتری بود كه گاهی من و تو
می نوشتیم در آن
از غم و شادی و رویاهامان
از گلایه هایی كه ز دنیا داشتیم
من نوشتم از تو:
كه اگر با تو قرارم باشد
تا ابد خواب به چشم من بی خواب نخواهد آمد
كه اگر دل به دلم بسپاری
و اگر همسفر من گردی
من تو را خواهم برد تا فراسوی خیال
تا بدانجا كه تو باشی و من و عشق و خدا!!!
تو نوشتی از من:
من كه تنها بودم با تو شاعر گشتم
با تو گریه كردم
با تو خندیدم و رفتم تا عشق
نازنیم ای یار
من نوشتم هر بار
با تو خوشبخترین انسانم…
ولی افسوس
مدتی هست كه دیگر نه قلم دست تو مانده است و نه من!!!
 
1nxauoxsyyh83y6qy40s.jpg
 
 
 
خواستن ،همیشه توانستن نیست
گاهی فقط،
داغ بزرگی است
كه تا ابد بر دلت می ماند
  rch5rrtfog4xw8r04wy.jpg
 
  رفت و آمد ،
 
 رفت و آمد ،  اینقدر رفت و آمد

كه از یاد برد ، چیزی به نام ماندن هم وجود دارد!
  06v4q4ritcp03x7keab.jpg
 
  یادته زیر گنبد كبود تو بودی و كلی آدمای حسود؟
تقصیر همون حسوداست كه حالا
هستی ما شده یكی بود یكی نبود...
  muwft6qxicrsutdsawn.jpg
 
   كاش همیشه در كودكی می ماندیم
تا به جای دلهایمان
سر زانوهایمان زخمی میشد!...
  ji43f8uzln5s1kfr868u.jpg


 
چه تقدیر بدیست !

 
من اینجا بی تو می سازم
 
و تو، آنجا با او می سازی...!!!

c6rs1awq9g5eixmxtln7.jpg


 
وقتی كه نیستی

بادیدن هر صحنه عاشقانه ای

احساس یك پرانتز را دارم

كه همه ی اتفاقات خوب خارج از آن می افتد

 arg7fywzoa499vgbzdyk.jpg
 
 مرا به ذهنت نه…. به دلت بسپار….

من ازگم شدن درجاهای شلوغ

...میترسم ...
 
x8rg78y22y27krowe8hr.jpg
 
   برگـَـــرد..

یادتـــــ ــ ـ را جا گذاشتــــ ـــ ـی..
 
نمی خواهم عُــمری به این امید باشَـــ ـــ ـم

كه برای بُردنَش بر می گردی ..


تاريخ چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:,
سـاعت 14:34 نويسنده فهیمه| |

MiSs-A



خب مردمان حسود چرا ساکت ایستاده اید ؟ بروید به کارهایتان برسید ، نگران نباشید ؛ او دیگر خیال بازگشتن ندارد
Menu
  • HOME|A|EMaiL |A|PrOfilE
Author
  • فهیمه
Link
miss-A
  • حمل و ترخیص خرده بار از چین
  • حمل و ترخیص چین
  • شوری سنج اکواریوم
  • یکانسر
  • آی کیو مگ
  • ریحون مگ
  • روزانه
Archive
  • شهريور 1392
  • مرداد 1392
  • تير 1392
  • خرداد 1392
  • ارديبهشت 1392
  • فروردين 1392
  • اسفند 1391
  • بهمن 1391
  • دی 1391
  • آذر 1391
  • آبان 1391
Friends
  • دردودل های عاشقانه واقعی
  • ✿ ✿ تنهایی ناز بانو✿ ✿
  • عاشقانه های مسعودومهشیدجون
  • سکوت باران
  • پرسپولیس
  • ♥ساز دل♥
  • ♥| نـــگـــاه بـــــارانـــی |♥
  • عشق اول و آخر من
  • پسراستقلالی
  • مرجع طنز
  • مجله تفریحی
  • مهتاب جون
  • همه بیاین عضوبشن اقامبین
  • تبادل لینک
  • خط خطی
  • کیمیاجون
  • قاصدک ღஜღعشقღ♥ღ
  • تک اندروید
  • عشق هرگزنمیمیرد
  • ساعت رومیزی ایینه ای
  • رقص نور لیزری موزیک

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ترانه یک سکوت و آدرس lovelyvolleyball.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





Designer
MiSs-A