دریافت کد صفحه ورودی
غمت بخور





































قسمت نبود...

غمت بخور

 

بـِه دلـَـ♥ـم گـُفـتـَم

آن یوسِـفی کـه بِـه کـنـعـان بازگـشت اِسـتِـثـناء بـود

تـُ
♥ـو غـَمـَت را بـخـُور ...

تاريخ یک شنبه 19 خرداد 1392برچسب:,
سـاعت 11:16 نويسنده فهیمه| |

رفتن....

از من که گذشت

اما

به دیگری موقتی بودنت را گوشزد کن

تا از همان اول

فکری به حال جای خالیت بکند...


 

 

 

 

دوباره دلم واسش تنگ شده به همه گفتم فراموشش کردم دیگه

 

سراغشونمیگیرم اماهمه ی آدم ها روباحفام گول بزنم خودموکه نمیتونم

 

گول بزنم امشب خیلی دلم براش تنگ شده واصه صداش مهربونی

 

هاش اماچه فایده دیگه تا آخرعمرم ازش محرومم کاش هیچ وقت

 

عاشقش نشده بودم خیلی دارم عذاب میکشم ساعت ها زل میزنم به

 

صفحه ی گوشی لعنتی تاشایدفقط یک اسمس بده حتی گاهی اوقات

 

که اشتباهی زنگ میزنه یا اسمس میده خیلی خوشحال میشم ازمن که

 

دورشد ولی امیدوارم هرکسی واردزندگیش بشه ادم خوبی باشه و

 

عشق منو اذیت نکنه عکسشو پاک کردم اینطوری دیوونه میشدم

 

هرموقع به عکسش نگاه میکردم ویادخاطره هام میافتم دیوونه میشم

 

هردفعه که ازش یادی میکنم میگم دغعه آخرم بوددیگه فراموشش میکنم

 

ولی دیگه فایده ای نداره وقتی اون روز لعنتی میافتم که ازیک خطدیگه

 

بهش اسمس دادم وکلی ناراحتش کردم گریه ام میگیره کاش هیچ وقت

 

شمارشونمیدادم به اون دختری که هیچی ازعشق نمیدونه وازوقتی یک

 

شکست توزندگیش خوردداره انتقام اون شکست و از بقیه پسرامیگیره

 

کاش عشق من بفهمه اون دختره که حتی حاضرنیستم دیگه

 

اسمشوبیارم فقط واسه سرگرمی وانتقام داره اس میده ومیخوادرابطه

 

شروع کنه افسوس که دیگه ندارمش دلم خیلی واسش تنگ شده دیگه

 

حوصله هیچ چیزوندارم

 

 

تاريخ دو شنبه 13 خرداد 1392برچسب:,
سـاعت 21:19 نويسنده فهیمه| |

غرور


دختـــرک رفت ولــی زیـر لب این را میگفت :

” او یقینــا پی معشــوق خودش می آیــد “

پســرک ماند ولــی روی لــبش زمـزمـه بود :

” مطمئنــا که پشیمــان شــده برمیـــگردد “


عشـــق قربـــانی مظلـــوم ” غـــرور ” اســـت هــنوز . . .

تاريخ دو شنبه 13 خرداد 1392برچسب:,
سـاعت 21:16 نويسنده فهیمه| |

بیا...

 

قرار بود بشم عروس خونت، قرار بود بشی مرد رویاهام، قرار بود تا دنیا، دنیاست با هم بمونیم...

می خواستی بیای دستم رو بگیری و با خودت ببری،   می گفتی دیگه طاقت دوریت رو ندارم.  راستی چی شد؟ چرا نیومدی دنبالم؟ من هنوز منتظرتم، امشب بازم بهت زنگ زدم ولی گوشیت خاموش بود...

عشقم بدجوری دلتنگتم ولی تو اینقدر بی معرفتی که حتی به خوابم هم نمیایی. یادته همیشه میگفتی من هرشب خواب تو رو می بینم، وقتی میگفتم ولی من نه، میگفتی خیلی بدی، حالا من بهت میگم، تو خیلی بدی که یادی ازم نمی کنی...

دلم برای خنده هات، دعواهات، حتی زور گفتنات بدجوری تنگ شده، آخه به کجا پناه ببرم از این همه غصه؟ شاید ما قسمت هم نبودیم، ولی  لایق این دوری و عذاب هم نبودیم مگه نه؟

وقتی خواستم اسمت رو تو گوشیم سیو کنم، نمیدونستم چی بزارم، فکر کردم دیدم تو همه آرزوی منی، گذاشتم آرزو ولی تو شدی یه آرزوی دست نیافتنی، حالا آرزوم شده واسه یک بار هم که شده بیام به خونه جدیدت و اندازه تمام این دوری ها باهات حرف بزنم...

 بی همگان به سر شود، بی تو به سر نمی شود، داغ تو دارد این دلم، جای دگر نمیشود

 

تاريخ دو شنبه 13 خرداد 1392برچسب:,
سـاعت 21:3 نويسنده فهیمه| |

دلتنگتم دیوونه خودم برگرد

دلت تنگ که باشي ، تمام تلاشت را هم که بکنی تا خوش بگذرد
 
و لحظه ای فراموشش کنی فایده ندارد
 
تو دلت تنگ است...
 
دلت برای همان یک نفر تنگ است...
 
تا نیاید... تا نباشد... تو هنوز دلتنگی
 

تاريخ چهار شنبه 8 خرداد 1392برچسب:,
سـاعت 10:5 نويسنده فهیمه| |

دخترم...

 

http://s2.picofile.com/file/7184469993/charli.jpg

جرالدین دخترم، از تو دورم، ولی یک لحظه تصویر تو از دیدگانم دور نمی شود. اما تو کجایی؟ در پاریس روی صحنه ی تئاتر پر شکوه شانزه لیزه… این را می دانم و چنان است که در این سکوت شبانگاهی، آهنگ قدمهایت را می شنوم. شنیده ام نقش تو در این نمایش پر شکوه، نقش آن دختر زیبای حاکمی است که اسیر خان تاتار شده است.

جرالدین، در نقش ستاره باش اما اگر فریاد تحسین آمیز تماشاگران و عطر مستی آور گلهایی که برایت فرستاده اند تو را فرصت هوشیاری داد، بنشین و نامه ام را بخوان… من پدر تو هستم. امروز نوبت توست که هنرنمایی کنی و به اوج افتخار برسی. امروز نوبت توست که صدای کف زدنهای تماشاگران تو را به آسمانها ببرد. به آسمانها برو ولی گاهی هم روی زمین بیا و زندگی مردم را تماشا کن. زندگی آنان که با شکم گرسنه، در حالی که پاهایشان از بینوایی می لرزد و هنرنمایی می کند. من خود یکی از ایشان بودم.

.

جرالدین دخترم، تو مرا درست نمی شناسی. در آن شبهای بس دور با تو قصه ها بسیار گفتم اما غصه های خود را هرگز نگفتم. آن هم داستانی شنیدنی است. داستان آن دلقک گرسنه که در پست ترین صحنه های لندن آواز می خواند و صدقه می گیرد. این داستان من است. من طعم گرسنگی را چشیده ام. من درد نابسامانی را کشیده ام. و از اینها بالاتر رنج حقارت آن دلقک دوره گرد که اقیانوسی از غرور در دلش موج می زند. اما سکه ی صدقه ی آن رهگذر که غرورش را خرد نمی کند رانیز احساس کرده ام. با این همه زنده ام و از زندگان پیش از آن که بمیرند حرفی نباید زد. داستان من به کار نمی آید. از تو حرف بزنم. به دنبال نام تو نام من است.

چاپلین، جرالدین دخترم، دنیایی که تو در آن زندگی می کنی دنیای هنرپیشگی و موسیقی است. نیمه شب آن هنگام که از سالن پرشکوه تئاتر بیرون می آیی، آن ستایشگران ثروتمند را فراموش کن. ولی حال آن راننده تاکسی را که تو را به منزل می رساند بپرس. حال زنش را بپرس و اگر آبستن بود و پولی برای خرید لباس بچه نداشت، مبلغی پنهانی در جیبش بگذار…..

به نماینده خود در پاریس دستور داده ام فقط وجه این نوع خرجهای تو را بی چون و چرا بپردازد. اما برای خرجهای دیگرت، باید برای آن صورت حساب بفرستی…..

دخترم جرالدین، گاه و بی گاه با مترو و اتوبوس شهر بگرد. مردم را نگاه کن. زنان بیوه و یتیم را بشناس و دست کم روزی یک بار بگو: *من هم از آنها هستم.* تو واقعا یکی از آنها هستی. هنر قبل از آنکه دو بال دور پرواز به انسان بدهد، اغلب دو پای او را می شکند. وقتی به مرحله ای رسیدی که خود را برتر از تماشاگران خویش بدانی، همان لحظه تئاتر را ترک کن و با تاکسی خود را به حومه ی پاریس برسان. من آنجا را خوب می شناسم. آنجا بازیگران مانند خویش را خواهی دید که از قرنها پیش زیباتر از تو، چالاکتر از تو و مغرورتر از تو هنرنمایی می کنند. اما در آنجا از نور خیره کننده ی نورافکن های تئاتر شانزه لیزه خبری نیست. نورافکن کولی ها تنها نور ماه است. نگاه کن، آیا بهتر از تو هنرنمایی نمی کنند؟ اعتراف کن. دخترم… همیشه کسی هست که بهتر از تو هنرنمایی کند و این را بدان که هرگز در خانواده ی چارلی چاپلین کسی آنقدر گستاخ نبوده که یک کالسکه ران یا یک گدای کنار رود سن یا کولی هنرمند حومه پاریس را ناسزایی بگوید…….

دخترم، جرالدین، چکی سفید برای تو فرستاده ام که هر چه دلت می خواهد بگیری و خرج کنی. ولی هر وقت خواستی دو فرانک خرج کنی، با خود بگو سومین فرانک از آن من نیست. این مال یک فرد فقیر گمنام می باشد که امشب به یک فرانک احتیاج دارد. جستجو لازم نیست. این نیازمندان گمنام را اگر بخواهی همه جا خواهی یافت. اگر از پول و سکه برای تو حرف میزنم برای آن است که از نیروی فریب و افسوس پول، این فرزند شیطان، خوب آگاهم…….

من زمانی دراز در سیرک زیسته ام و همیشه و هر لحظه برای بندبازان بر روی ریسمانی بس نازک و لرزنده نگران بوده ام. اما دخترم این حقیقت را بگویم که مردم بر روی زمین استوار و گسترده، بیشتر از بندبازان ریسمان نااستوار سقوط می کنند.

دخترم، جرالدین، پدرت با تو حرف میزند. شاید شبی درخشش گرانبهاترین الماس این جهان تو را فریب دهد. آن شب است که این الماس، آن ریسمان نااستوار زیر پای تو خواهد بود و سقوط تو حتمی است…. روزی که چهره ی زیبای یک اشراف زاده ی بی بند و بار تو را بفریبد، آن روز است که بندبازی ناشی خواهی بود. بندبازان ناشی همیشه سقوط می کنند.

از این رو دل به زر و زیور مبند. بزگترین الماس این جهان آفتاب است که خوشبختانه بر گردن همه می درخشد…. اما اگر روزی دل به مردی آفتاب گونه بستی، با او یکدل باش و به راستی او را دوست بدار و معنی این را وظیفه ی خود در قبال این موضوع بدان. به مادرت گفته ام که در این خصوص برای تو نامه ای بنویسد. او بهتر از من معنی عشق را می داند. او برای تعریف معنی عشق، که معنی آن یکدلی است شایسته تر از من است……

دخترم، هیچ کس و هیچ چیز را در این جهان نمی توان یافت که شایسته آن باشد که دختری ناخن پای خود را به خاطر آن عریان کند….. برهنگی بیماری عصر ماست. به گمان من تن تو باید مال کسی باشد که روحش را برای تو عریان کرده است.

دخترم جرالدین، برای تو حرف بسیار دارم ولی به موقع دیگری می گذارم و با این پیام نامه ام را پایان می بخشم:

*** انسان باش، پاکدل و یکدل؛ زیرا که گرسنه بودن، صدقه گرفتن و در فقر مردن، هزار بار قابل تحمل تر از پست و بی عاطفه بودن است. **

 

 

تاريخ دو شنبه 6 خرداد 1392برچسب:,
سـاعت 11:32 نويسنده فهیمه| |

MiSs-A



خب مردمان حسود چرا ساکت ایستاده اید ؟ بروید به کارهایتان برسید ، نگران نباشید ؛ او دیگر خیال بازگشتن ندارد
Menu
  • HOME|A|EMaiL |A|PrOfilE
Author
  • فهیمه
Link
miss-A
  • حمل و ترخیص خرده بار از چین
  • حمل و ترخیص چین
  • شوری سنج اکواریوم
  • یکانسر
  • آی کیو مگ
  • ریحون مگ
  • روزانه
Archive
  • شهريور 1392
  • مرداد 1392
  • تير 1392
  • خرداد 1392
  • ارديبهشت 1392
  • فروردين 1392
  • اسفند 1391
  • بهمن 1391
  • دی 1391
  • آذر 1391
  • آبان 1391
Friends
  • دردودل های عاشقانه واقعی
  • ✿ ✿ تنهایی ناز بانو✿ ✿
  • عاشقانه های مسعودومهشیدجون
  • سکوت باران
  • پرسپولیس
  • ♥ساز دل♥
  • ♥| نـــگـــاه بـــــارانـــی |♥
  • عشق اول و آخر من
  • پسراستقلالی
  • مرجع طنز
  • مجله تفریحی
  • مهتاب جون
  • همه بیاین عضوبشن اقامبین
  • تبادل لینک
  • خط خطی
  • کیمیاجون
  • قاصدک ღஜღعشقღ♥ღ
  • تک اندروید
  • عشق هرگزنمیمیرد
  • ساعت رومیزی ایینه ای
  • رقص نور لیزری موزیک

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ترانه یک سکوت و آدرس lovelyvolleyball.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





Designer
MiSs-A